زندگی چیست ؟
اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟
اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟
اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟
اگر زندگی است چرا می میریم ؟
اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟
اگر عشق نیست چرا عاشقیم ؟
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک های ریختـه را...
جای زخم هایم را , تکه های شکسته ی غرورم را....
بغض های فروخورده ام را.....
دوستت دارم ها و عاشقتم گفتن های روی دلم مانده را...
شبهای مردنم را...!
در آخر هم مهم ترین دارایی ام را میشمارم :
دوســــــــت داشــــــتنـت را...!
به شروع عشقبازی،
به تکثیر شیرینِ یک گناه!
امشب خدا هم چشم از ما بر نخواهـد داشت...
بیا و آرام آرام مرا مرور کن
من همیشه در رگ فکر هایت جاری ام
خون نیستم
از آن مهم تر ام
خیلی سخته شبا خوابت نمیبره مگه نه؟ فکرات پیش اوونه باخودت میگی الان چیکار میکنه خوابیده یا به تو فکر میکنه باخودت رویاهای دورتو با اون تصور میکنی تصور میکنی لب دریا دست تو دست راه میری شب کنار ساحل باهم به اسمون نگاه میکنید و کلی خیالات دیگه مثل من اما یه روزی میرسه که تنهامیشی میذاره میره این دست سرنوشته منم شباکه خوابم نمیبره باخودم خاطراتمو مرور میکنم رویاهای که داشتم و الان نابود شده خیلی سخته خدایش خیلی سخته منکه کم اوردم ((تنهاییم رابه گردن کسی نمیندازم ،گردن هیچکس تحمل اینقد تنهایی رو نداره))
نصف شب بود خوابم نبرد یه چیزی نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد
غِیـرَتِ مَردانِه اَت كُجاسـت؟؟
زَمانی كِه مَعْشوقِه اَت اَز تَجاوُزِ تَنهایی رَنْج میكِشید،
به جـای دَركَــش،
تَركَــش كَردی...!!!
تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد
هنوز هم مرا به جان “تو” قسم مى دهند
مى بینى؛
تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم
کسی در این سوز و سرما دستهایت را نمیگیرد. در جیب بگذارشان،
شاید ذره ای خاطره، ته جیبت مانده باشد که هنوز هم گرم است
از طرف اونی که تنهاست, تنها اومده, تنها میره, تنهاش میزارن,
تنها نمیزاره, تنها یک آرزو داره! اونم اینه که تو تنهاش نزاری
هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو
رنج بن بست بودن، برای کوچه کافی است
گر بدانم نیستی ، غمی نیست ز تنهایی / اینکه هستی و تنهایم ، غم دارم
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها / دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من / روزی تو آیی که نمانده اثر از من
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی
وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست
میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟ انکارش
از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کودکان گل فروش را می بینی !؟
مردان خانه به دوش
دخترکان تن فروش
مادران سیاه پوش
کاسبان دین فروش
محرابهای فرش پوش
زبانهای عشق فروش
انسانهای آدم فروش
همه را می بینی …. ؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد